Saturday, October 27, 2012

با اینکه شما خودتون همون مغزتونید و مغزتون یه جورایی خودتونه ولی اصلا هم این طور نیست! یه جورایی انگار مغز یه موجودیتی غیر از خود آدم برا خودش داره. حالا ما که اعتقادی به روح نداریم اشتباه نشه منظور همون آن کانشسه. ولی به نظرم واضحه که توی پروسه فکر کردن و خواب دیدن و اینا بیشتر از یه شخصیت حضور داره. آدم با خوش که حرف می زنه دست کم دو تا شخصیت حاضرن دیگه، تازه خیلی وقتا بیشتر هم می شن و اصلن می شه میزه گرد که هر کی یه مدلی قضیه رو تحلیل می کنه، یکی مثلا کانزروتیوه یکی نترس. بعد اون وقت این مغز یه وقتایی یه قدرتایی داره که یه کاری می کنه، از عمد یا غیر عمد، که اصلا توی پروسه تصمیم گیریش شما رو پشمم حساب نمی کنه. مثلا ممکنه یه چیزی باشه که نخوای بهش فک کنی، اما با اینکه نمی خوای، بهش فک می کنی. یعنی مجبوری بهش فکر کنی، تازه خوابشم می بینی. یا مثلا اگه بخواد یه روز یا یه ماه شما دِپ بزنی، باید بزنی و می زنی. بعدم نمیاد درست بهتون بگه که چرا! پایه است بشینه یه سناریوی خفن درست کنه که حس عذاب وجدانی که داری رو توی خواب بهت القا کنه ها ولی نمیاد بهت بگه که بابا ایشوی تو با فلان قضیه از عذاب وجدان و درد و مرض داره میاد. باید بشینی صد ساعت باهاش چونه بزنی و بری توی ساب کانشس و آن کانشس، توی ان و گوها شنا کنی تا بلکه بهت بگه که مشلکت چیه و چه مرگت شده. بعد اون موقع است که چشات چار تا می شه، می گی هولی شت عجب آدم فاکد آپیم من. حالا این همه ان و گوه از کجا شروع کنم آب بکشم بره و این زخما رو چه جوری دوا کنم و اون موقع است که به مغزت می گی خوب مادر جنده چرا زودتر نگفتی اینارو و اونم یه سه تا شیشکی انعکاس می ده رو ضربان قلبت، همچین که یه استرسی توت هویدا بشه و می گه نپرسیدی خوب دیوث!

No comments:

Post a Comment