Thursday, September 6, 2012

و تو برای من
مثل کوش و هیز بودی
نفس می کشیدم تو را
دو باره، سه باره
و حبس باید کرد،
جنگ باید کرد با سرفه
تا نگاه دارمت در درون
که بهتر شود هر چه هست با هر بازدم
ملموس شود نا ملموس
که تو اصلا بهتر از هیز بودی
حشیش بودی در دستان من
خورد می شدی
داغ می شدی
پر رنگ تر می شدی
و پررنگ تر می شد زندگی
تو، تو بهتر از حشیش بودی حتی
که تمام نمی شدی ...
که
تمام شدی ...
خاطراتت اما
هروئین شده است برایم
تلخ تر می شود با تکرار
آب می شود در قاشق،
آب می کند در درون

No comments:

Post a Comment